سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

صاحب مصباح الحرمین مى نویسد: طفل سه ساله امام حسین علیه السلام شبى از شبها پدر را در عالم رویا دید و از دیدارش شاد گردید و در ظل مرحمتش آرمید و فلک ستیزه جو، این نوع استراحت را براى آن صغیره نتوانست ببیند. چون آن محترمه از خواب بیدار شد پدر خود را ندید. شروع به گریه کردن کرد. هر چه اهل بیت علیهم السلام او را تسلى دادند آرام نشد. سبب گریه از او پرسیدند، آن مظلومه در جواب گفت: (این ابى ابتونى بوالدى و قره عینى) یعنى کجاست پدر من، بیاورید پدر مرا و نور چشم مرا. پس آن مصیبت زدگان دانستند که آن یتیم پدر را در خواب دیده است، هر چند تسلى دادند آرام نشد. خود اهل بیت نیز منتظر بهانه براى گریه بودند، لذا گریه سکوت شب را شکست. همه با آن صغیره هماواز شده مشغول گریه و زارى و ناله شدند. پس موهاى خود را پریشان نموده و سیلى بر صورتها مى زدند و خاک خرابه را بر سر خود مى ریختند، و صداى گریه ایشان چنان بلند گردید که به گوش یزید پلید کافر رسید.
ادامه مطلب...

[ چهارشنبه 89/9/17 ] [ 7:37 عصر ] [ حسین ] [ نظر ]

... و چون به کربلا رسید، فرمود: نام این زمین چیست ؟
عرضه داشتند که این زمین کربلا است .
فرمود: خداوندا! به تو پناه مى برم از کرب و بلا.
پس از آن فرمود: این کرب و بلا است .
(انْزِلُوا، هاهُنا مَحَطُّ رِحالِنا وَمَسْفَکُ دِمائِنا)؛ پیاده شوید که اینجاست محل افتادن بارهاى ما و مکان ریخته شدن خونهاى ما؛ اینجاست آرامگاه ما. جدّم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مرا از این واقعه آگاه ساخته ...
ادامه مطلب...

[ سه شنبه 89/9/16 ] [ 6:19 عصر ] [ حسین ] [ نظر ]

راوى گوید: چون خبر گرفتار شدن هانى به سمع جناب مسلم بن عقیل رسید، خود با گروهى که در بیعت او بودند از براى محاربه ابن زیاد لعین بیرون آمدند.
عبیداللّه از خوف ازدحام در قصر متحصّن گردید. اصحاب آن پلید با اصحاب جناب مسلم به هم در آویختند و مشغول جنگ شدند و گروهى که با ابن زیاد در دارالاماره بود از بالای قصر که مشرف به اهل کوفه بود، اصحاب مسلم را بیم مى دادند و ایشان را به آمدن سپاه شام تهدید مى کردند و به همین منوال بودند تا شب در آمد. کسانى که با حضرت مسلم بودند رفته رفته متفرّق گردیدند. بعضى از ایشان به یکدیگر مى گفتند که ما را چه کار که سرعت و تعجیل در فتنه انگیزى کنیم، سزاوار آنکه در منزل خویش بنشینیم و بگذاریم تا خداى متعال امر این گروه را به اصلاح آورد؛ بالاخره بجز ده نفر، کسی با جناب مسلم بن عقیل باقى نماند! چون به مسجد داخل شد، آن ده نفر نیز او را ترک نمودند و حضرت مسلم بى کس و تنها ماند.
ادامه مطلب...

[ سه شنبه 89/9/16 ] [ 3:56 عصر ] [ حسین ] [ نظر ]

السلام علی الحسین

قال الرّضا علیه السّلام :
انَ اَبى اِذا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لا یُرى ضاحِکاً وَ کانَتِ الْکِاَّبَةُ تَغْلِبُ عَلَیْهِ حَتّى یَمْضِىَ مِنْهُ عَشْرَةُ اَیّامٍ، فَاِذا کانَ الْیَوْمُ العْاشِرُ کانَ ذلِکَ الْیَوْمُ یَوْمَ مُصیبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُکائِهِ ... .
امام رضا علیه السّلام فرمود:
هرگاه ماه محرّم فرا مى رسید، پدرم (موسى بن جعفرعلیه السّلام ) دیگر خندان دیده نمى شد و غم و افسردگى بر او غلبه مى یافت تا آن که ده روز از محرّم مى گذشت ، روز دهم محرّم که مى شد، آن روز، روز مصیبت و اندوه و گریه پدرم بود.
امالى صدوق ، ص 111

بهارِ باغ دل از گریه ی محرم توست
بهشت، برگ گلی از شراره ی غم توست
محرمت به من احرامی سیه بخشید
کسی که مُحرم این جامه گشت، مَحرم توست
جحیم را کند از یک نگاه خود خاموش
کسی که گوشه نشین بهشت ماتم توست
به چار ماه حرامم بود چه کار که من
دوازده مه سالم همه محرم توست
چرا ملائکة الله سجده اش نکنند
مگر نه طینت آدم ز خاک مقدم توست
اگر شوند همه بحرها به چشمم اشک
به خون پاک تو سوگند می خورم، کم توست
هر آنکه کشته شود صاحب دمی دارد
تو کیستی که خداوند صاحب دم توست
علم به دست علمدار توست تا صف حشر
همیشه عالم اسلام زیر پرچم توست
که گفته زخم تو مرهم پذیر نیست حسین
که خود تو کشته اشکی و اشک مرهم توست
از آن هماره دل خلق را زند آتش
که سوز آه تو در ناله های «میثم» توست


[ یکشنبه 89/9/14 ] [ 11:6 عصر ] [ حسین ] [ نظر ]

مرحوم «محمد رحیم اسماعیل بیگ» که در توسل به اهل بیت و علاقه قلبى به حضرت سیدالشهداء علیه السلام کم نظیر بوده و از این باب و رحمت برکات صورى و معنوى نصیبش شده و در رمضان 87 به رحمت حق واصل گردیده، نقل نمود: که در شش سالگى مبتلا به درد چشم گشته و تا سه سال گرفتار بوده و عاقبت از هر دو چشم کور گردید. در ماه محرم و ایام عاشورا در منزل دائى بزرگوارش مرحوم «حاج محمد تقى اسماعیل بیگ» روضه خوانى بود و چون هوا گرم بود شربت خنک به مردم مى دادند. گفت از دائى خود خواهش کردم که من به مردم شربت دهم، فرمود تو چشم ندارى و نمى توانى، گفتم یک نفر چشم دار همراه من کنید تا مرا یارى دهد. قبول فرموده و من با کمک خودش مقدارى به مردم شربت دادم .
در این اثناء، مرحوم «معین الشریعه اصطهباناتى» منبر رفته و روضه حضرت زینب(س) را مى خواند و من سخت متأثر و گریان شدم تا اینکه از خود بى خود شدم. در آن حال، مجللّه اى - که دانستم حضرت زینب(س) است - دست مبارک بر دو چشم من کشید و فرمود خوب شدى و دیگر چشم درد نمى گیرى .پس چشم گشودم و اهل مجلس را دیدم، شاد و فرحناک خدمت دائى خود دویدم. تمام اهل مجلس منقلب شده و اطراف مرا گرفتند، به امر دائى ام مرا در اطاقى برده و مردم را متفرق نمودند.
و نیز نقل نمود که چند سال قبل مشغول آزمایش
بودم و غافل بودم از اینکه نزدیکم ظرف پر از الکل است، کبریت را روشن نمودم. ناگاه الکل مشتعل شد و تمام بدن از سر تا پا را آتش زد مگر چشمانم را. چند ماه در مریضخانه مشغول معالجه بودم. از من مى پرسیدند چه شده که چشمت سالم مانده، گفتم عطاى حسین علیه السلام است و وعده فرمودند که تا آخر عمر چشمم درد نگیرد.

سید جلیل مرحوم دکتر اسماعیل مجاب (دندانساز) عجایبى از ایام مجاورت در هندوستان که مشاهده کرده بود نقل مى کرد، از آن جمله مى گفت :عده اى از بازرگانان هندو (بت پرست) به حضرت سیدالشهداء معتقد و علاقه مندند و براى برکت مالشان با آن حضرت شرکت مى کنند، یعنى در سال مقدارى از سود خود را در راه آن حضرت صرف مى کنند، بعضى از آنها روز عاشورا به وسیله شیعیان، شربت و پالوده و بستنى درست کرده و خود به حال عزا ایستاده و به عزاداران مى دهند، و بعضى آن مبلغى را که راجع به آن حضرت است به شیعیان مى دهند تا در مراکز عزادارى صرف نمایند.
یکى از آنان را
عادت چنین بود که همراه سینه زنها حرکت مى کرد و با آنها به سینه مى زد. چون مُرد بنا به مرسوم مذهبى خودشان بدنش را با آتش سوزانیدند تا تمام بدنش خاکستر شد، جز دست راست و قطعه اى از سینه اش که آتش آن دو عضو را نسوزانیده بود. بستگانش آن دو قطعه را آوردند نزد قبرستان شیعیان و گفتند این دو عضو راجع به حسین شماست.

(جایى که آتش جهنم که قابل مقایسه با آتش دنیا نیست به وسیله حسین علیه السلام خاموش و برد و سلام مى گردد، پس نسوزانیدن آتش ضعیف دنیوى به وسیله آن بزرگوار جاى تعجب نیست. و جماعتى از هندوها هر ساله شبهاى عاشورا در آتش مى روند و نمى سوزند و این مطلب مشهور و مسلم است.)(داستانهای شگفت، آیت الله شهید دستغیب)


[ سه شنبه 89/9/9 ] [ 7:57 عصر ] [ حسین ] [ نظر ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

حسین
عاشق حسین... و اگر آقا قابل بدونن، ذاکر حسین. آنچه اینجا می خونید حرف دله، و آنچه می نویسید، راهگشای آینده. لطفا از نظراتتون محرومم نکنید...
آرشیو مطالب
آمار بازدید
بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 5
کل بازدید : 60750
بک لینک