سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

 

اَلسَّلامُ عَلى وَلِىِّ اللَّهِ وَ حَبیبِهِ؛

سلام بر ولى خدا و دوست او

اَلسَّلامُ عَلى خَلیلِ اللَّهِ وَ نَجیبِهِ ؛

سلام بر خلیل خدا و بنده نجیب او

اَلسَّلامُ عَلى صَفِىِّ اللَّهِ وَابْنِ صَفِیِّهِ

سلام بر بنده برگزیده خدا و فرزند برگزیده‌اش

اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ

سلام بر حسین مظلوم و شهید

اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْکُرُباتِ وَ قَتیلِ الْعَبَراتِ ...

سلام بر آن بزرگوارى که به گرفتاری‌ها اسیر بود و کشته اشکِ روان گردید ...

(زیارت اربعین)

امروز اربعین شهادت امام حسین (ع) و یارانش بود. این روز رو به همه ی عاشقان حسین (ع) تسلیت عرض می کنم. خوب که نگاه کنیم اهمیت اربعین و عزاداریش کم از عاشورا نیست. زیارتی هم مخصوص این روز در کتب ادعیه نقل شده که در فضیلتش همین بس که در حدیثی از امام حسن عسکری (ع)به عنوان یکی از نشانه های مومن شمرده شده است . در این حدیث آن حضرت می فرماید: علایم مومن پنج چیز است : 1. پنجاه و یک رکعت نماز در هر شبانه روز (17 رکعت واجب، بقیه مستحب) 2- انگشتر به دست راست کردن 3-  پیشانی به خاک مالیدن 4- بلند گفتن « بسم الله الرحمن الرحیم » در نماز 5 - زیارت اربعین. (بحار الانوار، ج95، ص348). زیارت اباعبدالله در این روز فضیلت بسیار داره. در روایات ما اومده که شخصی که از دنیا میره، در بعضی از روزها روحش آزاد میشه که به قبر خاکیش سر بزنه و یکی از این روزها روز چهلمه، بر همین اساس هم هست که در روز چهلم برای امواتمون مراسم ختم برگزار می کنیم و سفارش شده که به مقابرشون هم سر بزنیم. در روز چهلم شهادت امام حسین هم جابربن عبدالله انصاری، اولین زائر قبر اباعبدالله، وارد کربلا شد. بنابر برخی نقل ها، کاروان اهل بیت امام هم در این روز از شام به کربلا برگشتند. جالبه که گفته میشه امروزه کرببلا و مزار امام حسین (ع) ، در روز اربعین عزادران بیشتری داره و شلوغتره نسبت به روز عاشورا. این هم نشانه ای از عظمت این روزه. در تقویم رسمی ما هم روز اربعین تعطیله که نشون میده اهمیت لازم به این روز داده شده.

امروز طبق سنت هرساله در شهر ما هیئت عزاداری برگزار شد و ما هم توفیق داشتیم که شرکت کنیم. وقتی به سمت محل حرکت هیئت می رفتم، از مرکز شهر که رد می شدم، در کمال تعجب دیدم که مغازه ها و کاسبها مثل همیشه و مثل یک روز عادی مشغول کسب و کارشون هستند و تقریباً همه ی مغازه ها بازه و انگار نه انگار که امروز روز خاصیه یا مثلا روز عزاست. رفت و آمد مردم مثل همیشه جریان داره و هیچ کسی توجه نمی کنه که امروز چه روزیه. در مسیر حرکت هیئت عزاداری هم مثل همیشه تعداد تماشاگرا بسیار بیشتر از تعداد عزادارانه و مغازه ها هم بدون توجه به عبور هیئت عزاداری به کارشون ادامه میدن. اینقدر از این وضع ناراحت شدم که نمی دونم چه طوری باید توصیفش کنم. نمی دونم واقعا بعضیها چه فکری می کنن. یعنی اگر مثلا دو ساعت در این روز به احترام اباعبدالله کارشون رو تعطیل کنن ورشکست میشن؟ یا مثلا به نون شبشون محتاج میشن؟ نمی گم حتما بیان تو هیئت سینه بزنن! ولی می تونن احترام نگه دارن. یادمه وقتی کوچیک بودم، اگر در روزهای غیر تعطیلی هیئتی حرکت می کرد و مغازه ها باز بود، یا در شبای محرم، وقتی هیئت از جلوی مغازه ای رد می شد، صاحب مغازه کرکره ی مغازه شو پایین می کشید و جلوی در می ایستاد و سینه می زد، یا حتی چند قدمی به همراه هیئت حرکت می کرد و بعد از عبور هیئت بر می گشت و دوباره مغازه شو باز می کرد. اینجوری حداقل نشون میداد که به این مراسم احترام می گذاره. ولی امروزه نمی دونم چه بلایی سر ماها اومده که حتی تا همین حد هم ادب نمی کنیم و احترام نگه نمی داریم. هیئت داره رد میشه و همه بیخیال تو  مغازه شون نشستن و نگاه می کنن. اونوقت همیشه همه دادشون بلنده که برکت از کسب و کار رفته و هر چی میدویم هشتمون گروی نهمونه و از این حرفا! خب معلومه اینها اثر می ذاره. اگر روزی دست خداست، و امام حسین عزیز خدا، حتماً احترام گذاشتن یا نذاشتن به عزای اباعبدالله توی وسعت رزق تأثیر میذاره. به خودم میگم از آدمایی که تو روز عاشورا هم حاضر نیستن دست از کار بکشن و چند ساعت دنبال مال دنیا نباشن چه انتظاری داری؟ اربعین که جای خود داره...

فقط سؤالی که ذهنمو آزار میده اینه که چه اتفاقی افتاده که کارمون به اینجا رسیده؟ چون بسیار شنیدیم و بعضاً هم دیدیم که قدیم تر ها اینجوری نبود. واقعا چی باعث این وضعیت شده؟ امیدوارم خدا به همه ی ما رحم کنه.


[ شنبه 90/10/24 ] [ 5:40 عصر ] [ حسین ] [ نظر ]

امروز 5 صفر، شهادت حضرت رقیه (س) دختر خردسال امام حسین (ع) هست. اونچه که درباره ی این خانم زیاد گفته میشه، اینه که سند معتبر تاریخی در مورد سرگذشتشون وجود نداره، تا جاییکه حتی عده ای اساس وجود چنین دختری رو رد می کنند و معتقدند امام حسین (ع) هرگز دختری به نام رقیه نداشته و کل این قضیه رو از جمله تحریفات تاریخ زندگی اباعبدالله می دونند. استدلال این گروه هم اینه که در خیلی از کتب معتبر تاریخی نامی از ایشون برده نشده. اما اونچه که به نظر من میرسه اینه که اصل ماجرای شهادت دختر خردسال امام حسین (ع) در خرابه ی شام و در هنگام اسارت در بعضی از منابع تاریخی اومده از جمله در کتاب کامل بهائی نوشته علاء الدین طبری (قرن ششم هجری) قصه دختری چهار ساله که در ماجرای اسارت در خرابه شام در کنار سر بریده پدر به شهادت رسیده، ذکر شده. از طرف دیگه در کتابهای لهوف سبدبن طاووس و مقتل الحسین ابی مخنف که از مقاتل معتبر هستند، جملاتی از زبان امام حسین (ع) بیان شده که در اونها رقیه رو مورد خطاب قرار میده. اینا مواردی نیست که به راحتی نادیده گرفته بشه. همیشه دلم می شکنه وقتی کسی به صراحت و با اطمینان این قضیه رو تکذیب می کنه و با یک ژست عالمانه منکر وجود همچین دختری و شهادتش در خرابه ی شام میشه. ولی سؤالی که پیش میاد اینه که این حرمی که امروزه به نام این خانم در سوریه واقع شده پس چیه؟ البته باید تأیید کنیم که در مجموع اسناد تاریخی این قضیه ضعیف هستند ولی این دلیل نمیشه که به همین صراحت بیان کنیم که «قضیه خرابه ی شام و رقیه و سر بریده ی پدر از اساس دروغه». یه نکته ی دیگه ای که در این بین وجود داره، کرامات بسیاریه که از این خانم نقل میشه و اونا دیگه مطالبی نیست که بخوایم ردشون کنیم. بیشتر مباحث و مکتوباتی هم که پیرامون این حضرت وجود داره مربوط به کرامات میشه که یک نمونه شو می تونید اینجا ببینید. قضیه ی آبگرفتگی قبر حضرت و خواب دیدن دختران خادم حرمش هم که خیلی معروفه. خیلی از این مطالب هم در کتاب «ستاره ی درخشان شام» نقل شده. به نظرم دریکی از ویدئو های مربوط به حاج حسن خلج بود که ایشون نقل می کرد: در جمعی بودیم و یکی از همین اهل علم این مطالب رو در رد قضیه ی حضرت رقیه (س) مطرح می کرد. یه ظریفی در جمع بود، گفت که قربونش برم نیست و این همه کرامت داره، اگه بود چیکار می کرد.

در مجموع می خوام بگم درسته که می گیم روضه ی بدون سند نباید خوند اما نباید هر نقل به ظاهر ضعیفی رو هم رد کرد و منتظر اسناد خیلی قطعی و صددرصد نشست. چون همونطور که بسیاری از تحریفات وارد روایات عاشورا شده، حتما بسیاری از مواردش هم بوده که به ما نرسیده. بهرحال روضه ی حضرت رقیه (س) یکی از روضه های مورد علاقه منه و خیلی ها رو هم دیدم که با این روضه ارتباط خاصی برقرار می کنن. حالا چه فرقی می کنه که این خانم اسمش رقیه بوده یا فاطمه صغری یا هر اسم دیگه ای و اینکه 3 ساله بوده یا 4 ساله یا 6 ساله. مهم اینه که یه سند دیگه از مظلومیت اباعبدالله و اهل بیتشه و همینطور دلیلی بر شقاوت دشمنانشون.

بند آخر هم بخشی از روضه ی خانم به امید اینکه حضرت ما رو مورد توجه خاص و عنایت ویژه قرار بدند:

هنگامی که زن غساله بدن حضرت سلام الله علیها را غسل می داد، ناگاه دست از غسل کشید و گفت : سرپرست این اسیران کیست؟ حضرت زینب سلام الله علیها فرمود چه می خواهی؟ غساله گفت:این دختر به چه بیماری مبتلا بوده که بدنش کبود است؟ حضرت زینب سلام الله علیها در پاسخ فرمود: ای زن! او بیمار نبوده است؛این کبودیها آثار تازیانه ها و ضربه های دشمنان است. و در روایت دیگر است که آن زن دست از غسل کشید و دستهایش را بر سرش زد و گریست. گفتند چرا بر سر می زنی؟ گفت: مادر این دختر کجاست تا به من بگوید چرا قسمت هایی از بدن این دخترک سیاه شده است؟ گفتند: این سیاهی ها اثر تازیانه های دشمن است.

ای پدر خسته ام و این همه غم می کشدم

درد این صورت و این قامت خم می کشدم

گاه این سوزش پا و گاه درد کمرم

گاه درد دل و گه درد سرم می کشدم

بعد تو آب شد آزاد ولی بی تو پدر

آب زهر است، همین زهر ستم می کشدم

رفتی و بعد تو ما را به اسارت بردند

به خدا داغ اسیری حرم می کشدم

پیش چشمان من از اسب عمویم افتاد

یاد آن قامت و دستان قلم می کشدم

رفتی و مانده ام این شرط وفا نیست پدر

و همین غصه به اسم تو قسم می کشدم

(شعر از محمد ناصری)


[ جمعه 90/10/9 ] [ 3:54 عصر ] [ حسین ] [ نظر ]

شهادت امام حسن عسکری سلام الله علیه به محضر فرزند بزرگوارش امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و عموم شیعیان تسلیت باد.

ابـن بـابـویـه بـه سـند معتبر از (ابوالادیان) روایت کرده است که: من خدمت حضرت امام حسن عـسـکرى علیه السلام را مى نمودم و نامه هاى آن جناب را به شهرها مى بردم . پس روزى در بـیـمـاریـى کـه در آن مـرض بـه عالم بقاء رحلت فرمودند، مرا طلبیدند و نامه اى چند نـوشـتـنـد بـه مـدایـن، و فـرمـودنـد کـه بـعـد از پـانـزده روز بـاز داخـل سـامـره خـواهـى شـد، و صـداى شـیـون از خـانـه مـن خـواهـى شـنـیـد، و مـرا در آن وقـت غـسـل دهـنـد، ابـوالادیان گفت : اى سید! هرگاه این واقعه هائله روى دهد امر امامت با کیست ؟ فـرمـود: هـرکـه جواب نامه مرا از تو طلب کند، او امام است بعد از من. گفتم : دیگر علامتى بـفرما. فرمود: هر که بر من نماز کند او جانشین من خواهد بود. گفتم : دیگر بفرما. گفت : هـرکـه بگوید که در همیان چه چیز است او امام شما است. ابوالادیان گفت : مهابت حضرت مـانـع شـد کـه بـپـرسـم کـدام هـمـیـان، پـس بـیـرون آمـدم و نـامـه هـا را بـه اهل مداین رسانیدم و جوابها گرفته برگشتم چنانچه فرموده بود.
روز پـانـزدهـم داخـل سـامـره شـدم صـداى نـوحـه و شـیـون از مـنـزل منور آن امام مطهر بلند شده بود. چون به در خانه آمدم جعفر [کذاب] را دیدم که به در خانه نشسته و شیعیان برگرد او بر آمده اند، و او را تعزیت به وفات برادر و تهنیت بـه امـامـت خـود مى گویند. پس من در خاطر خود گفتم که اگر این امام است امامت نوع دیگر شده، این فاسق کى اهلیت امامت دارد؛ زیرا که پیشتر او را مى شناختم که شراب مى خورد و قـمـار مـى بـاخـت و طـنـبـور مـى نـواخـت. پس پیش رفتم و تعزیت و تهنیت گفتم و هیچ سؤ ال از مـن نـکـرد. در ایـن حال( عقید خادم) بیرون آمد و به جعفر کذاب خطاب کرد که بـرادر تـو را کـفـن کـرده انـد، بـیـا و بر او نماز کن. جعفر برخاست و شیعیان با او همراه شدند. چون به صحن خانه رسیدیم، دیدیم که حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام را کفن کـرده، بـر روى نعش گذاشته اند پس جعفر پیش ایستاد بر برادر اطهر خود نماز کند. چون خواست تکبیر گوید، طفل گندم گون پیچیده موى گشاده دندانى مانند پاره ماه بیرون آمد، و رداى جعفر را کشید و گفت : اى عمو! پس بایست که من سزاوارترم به نماز بر پدر خود از تو. پس جعفر عقب ایستاد و رنگش متغیر شد.
آن طـفـل پـیـش ایـستاد و بر پدر بزرگوار خود نماز کرد و آن جناب را در پهلوى امام على نقى علیه السلام دفن کرد، و متوجه من شد و گفت اى بصرى، بده جواب نامه را که با تو است ، پس تسلیم کردم، و در خاطر خود گفتم که دو نشان از آن نشانها که حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام فرموده بود ظاهر شد و یک علامت مانده. بیرون آمدم پس حاجز و شابه جـفـعـر  بـراى آنـکـه حـجـت بـر او تـمـام کـنـد کـه او امـام نـیست، گفت : کى بود آن طفل ؟ جعفر گفت : که واللّه ! من او را هرگز ندیده بودم و نمى شناختم . پس در این حالت جـماعتى از اهل قم آمدند و سؤ ال کردند از احوال حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام. چون دانـسـتـنـد که وفات یافته است پرسیدند که امامت با کیست ؟ مردم اشاره کردند به سوى جـعـفـر، پـس نزدیک رفتند و تعزیت و تهنیت دادند و گفتند: با ما نامه و مالى چند هست. بگو کـه نـامـه هـا از چـه جـماعت است و مالها چه مقدار است [تا] ما تسلیم کنیم. جعفر برخاست و گـفـت : مـردم از ما علم غیب مى خواهند. در آن حال خادم بیرون آمد از جانب حضرت صاحب الا مر علیه السلام، و گفت با شما نامه فلان شخص و فلان و فلان هست و همیانى هست که در آن هـزار اشـرفى هست؛ در آن میان ده اشرف هست که طلا را روکش کرده اند، آن جماعت نامه ها و مـالهـا را تـسـلیـم کـردنـد و گـفـتـند هر که تو را فرستاده است که این نامه ها و مالها را بـگـیـرى، او امـام زمـان اسـت. و مـراد امـام حسن عسکرى علیه السلام همین همیان بود.

ایـضـا بـه سـنـد مـعـتبر از محمّد بن حسن روایت کرده است که حضرت امام حسن عسکرى علیه السـلام در روز جـمعه هشتم ماه ربیع الا ول سال دویست و شصتم از هجرت، وقت نماز بامداد بـه سـراى بـاقـى رحـلت فـرمـود، و در هـمـان شب نامه هاى بسیار به دست مبارک خود به اهل مدینه نوشته بود. و در آن وقت نزد آن حضرت حاضر نبود مگر جاریه آن جناب که او را (صـیـقل) مى گفتند و غلام آن جناب که او را (عقید) مى نامیدند و آن کسى کـه مـردم بر او مطلع نبودند، یعنى حضرت صاحب الا مر علیه السلام . عقید گفت که در آن وقت حضرت امام حسن علیه السلام آبى طلبید که با مصطکى جوشانیده بودند. خواست که بـیـاشـامـد. چـون حـاضر کردیم فرمود: اول آبى بیاورید که نماز کنم . چون آب آوردیم دستمالى در دامن خود گسترده و وضو ساخت و نماز بامداد را ادا کرد و قدح آب مصطکى که جوشانیده بودند گرفت که بیاشامد، از غایت ضعف و شدت مرض دست مبارکش ‍ مى لرزید و قـدح بـر دنـدانـهـاى شـریـفـش مـى خـورد، چـون آب را بـیـاشـامـیـد و صیقل قدح را گرفت روح مقدسش به عالم قدس پرواز نمود. شهادت آن حضرت به اتفاق اکـثـرى از مـحـدثـان و مـورخـان در هـشـتـم مـاه ربـیـع الا ول دویـسـت و شـصـتـم هـجـرت بـود، و از عـمـر شـریـف آن حـضـرت بـیـسـت و نـه سـال گـذشـته بود و بعضى بیست و هشت نیز گفته اند و مدت امامت آن حضرت نزدیک به شش سال بود. (منتهی الامال، حاج شیخ عباس قمی)


[ جمعه 89/11/22 ] [ 6:57 عصر ] [ حسین ] [ نظر ]

شیخ جلیل القدر عماد الدین ابوالقاسم طبرى آملى، که از اجلاّء فن حدیث و تلمیذ ابوعلى بن شیخ طوسى است، در کتاب (بشارة المصطفى) که از کتب بسیار نفیسه است ، مُسنَدا روایت کرده است از عطیّه بن سعد بن جناده عوفى کوفى، که از رُوات امامیه است، و اهل سنّت در رجال تصریح کرده اند به صدق او در حدیث که گفت : ما بیرون رفتیم با جابر بن عبداللّه انصارى به جهت زیارت قبر حضرت حسین علیه السّلام. پس زمانى که به کربلا وارد شدیم جابر نزدیک فرات رفت و غسل کرد، پس جامه را لنگ خود کرد و جامه دیگر را بر دوش افکند، پس گشود بسته اى را که در آن (سُعد) بود و بپاشید از آن بر بدن خود، پس به جانب قبر روان شد و گامى بر نداشت مگر با ذکر خدا. تا نزدیک قبر رسید مرا گفت : که دست مرا به قبر گذار، من دست وى را بر قبر گذاشتم. چون دستش به قبر رسید بى هوش بر روى قبر افتاد، پس آبى بر وى پاشیدم تا به هوش آمد و سه بار گفت یا حسین ! سپس گفت : «حَبیبٌ لا یُجیبُ حَبیبَهُ؟» آیا دوست جواب نمى دهد دوست خود را؟ پس گفت : کجا توانى جواب دهى، و حال آنکه در گذشته از جاى خود رگهاى گردن تو، و آویخته شده بر پشت و شانه تو، و جدائى افتاده ما بین سر و تن تو، پس شهادت مى دهم که تو مى باشى فرزند خیر النّبیین و پسر سیّدالمؤ منین و فرزند هم سوگند تقوى و سلیل هُدى و خامس اصحاب کساء و پسر سیّد النقباء و فرزند فاطمه علیهاالسّلام سیّده زنها و چگونه چنین نباشى و حال آنکه پرورش داده ترا پنجه سیّدالمرسلین و پروریده شدى در کنار متّقین و پاکیزه بودى در حیات و ممات ، همانا دلهاى مؤ منین خوش نیست به جهت فراق تو، و حال آنکه شکى ندارد در نیکوئى حال تو، پس بر تو باد سلام خدا و خشنودى او، و همانا شهادت مى دهم که تو گذشتى بر آنچه گذشت بر آن برادر تو یحیى بن زکریا. پس جابر گردانید چشم خود را بر دور قبر و شهدا را سلام کرد بدین طریق :
«اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ اَیَّتُهَا الْاَرْواحُ الّتى حَلَّت بِفِناءِ قَبْرَ الْحُسَینِ عَلَیْهِ السَّلامُ وَاَناخَتْ بِرَحْلِهِ اَشْهَدُ اَنَّکُم اَقَمْتُمُ الصَّلوةَ وَ آتَیْتُمُ الزَّکوةَ وَاَمَرتُمْ بِالمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ المُنکَرِ وَ جاهَدْتُمُ المُلْحِدینَ وَعَبدْتُمُ اللّهَ حَتّى اَتیکُمُ اْلیَقینُ.»
پس گفت : سوگند به آنکه بر انگیخت محمّد صلى اللّه علیه و آله و سلّم را به نبوّت حقّه، که ما شرکت کردیم در آنچه شما داخل شدید در آن . عطیه گفت : به جابر گفتم : چگونه ما با ایشان شرکت کردیم و حال آنکه فرود نیامدیم ما وادئى را و بالا نرفتیم کوهى را و شمشیر نزدیم، و امّا این گروه ، پس جدائى افتاده ما بین سر و بدنشان و اولادشان یتیم و زنانشان بیوه گشته ؟! جابر گفت : اى عطیّه ! شنیدم از حبیب خود رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم که مى فرمود: هر که دوست دارد گروهى را، با ایشان محشور شود و هر که دوست داشته باشد عمل قومى را، شریک شود در عمل ایشان . پس قسم به خداوندى که محمّد صلى اللّه علیه و آله و سلّم را به راستى برانگیخته که نیّت من و اصحابم بر آن چیزى است که گذشته بر او حضرت حسین علیه السّلام و یاورانش .
پس جابر گفت : ببرید مرا به سوى خانه هاى کوفه ، پس چون پاره اى راه رفتیم به من گفت : اى عطیّه آیا وصیّت کنم ترا و گمان ندارم که برخورم ترا پس از این سفر، و آن وصیّت این است که دوست دار دوست آل محمّد را مادامى که ایشان را دوست دارد، و دشمن دار دشمن آل محمّد صلى اللّه علیه و آله و سلّم را تا چندى که دشمن است با ایشان اگر چه روزه دار و نمازگزار باشند، و مدارا کن با دوست آل محمّد صلى اللّه علیه و آله و سلم، اگر چه بلغزد از ایشان پائى از بسیارى گناهان، و استوار و ثابت بماند پاى دیگر ایشان از راه دوستى ایشان ، همانا دوست ایشان بازگشت نماید به بهشت و دشمن ایشان باز گردد به دوزخ. (منتهی الآمال، شیخ عباس قمی)


[ دوشنبه 89/11/11 ] [ 10:43 عصر ] [ حسین ] [ نظر ]

 

پنجم صفر، شهادت حضرت رقیه (سلام الله علیها) تسلیت باد.

مرحوم حاج میرزا على محدث زاده (متوفاى محرم 1369 هجرى قمرى )، فرزند مرحوم محدث عالیمقام حاج شیخ عباس قمى  رضوان الله تعالى علیهما، از وعاظ و خطباى مشهور تهران بودند. ایشان مى فرمود:
یکسال به بیمارى و ناراحتى حنجره و گرفتگى صدا مبتلا شده بودم ، تا جایى که منبر رفتن وسخنرانى کردن براى من ممکن نبود. مسلم ، هر مریضى در چنین موقعى به فکر معالجه مى افتد، من نیز به طبیبى متخصص و باتجربه مراجعه کردم .
پس از معاینه معلوم شد بیمارى من آن قدر شدید است که بعضى از تارهاى صوتى از کار افتاده و فلج شده و اگر لا علاج نباشد صعب العلاج است .
طیب معالج در ضمن نسخه اى که نوشت دستور استراحت داد و گفت که باید تا چند ماه از منبر رفتن خوددارى کنم و حتى با کسى حرف نزنم و اگر چیزى بخواهم و یا مطلبى را از زن و بچه ام انتظار داشته باشم آنها را بنویسم ، تا در نتیجه استراحت مداوم و استعمال دارو، شاید سلامتى از دست رفته مجددا به من برگردد.
ادامه مطلب...

[ یکشنبه 89/10/19 ] [ 9:3 عصر ] [ حسین ] [ نظر ]
   1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

حسین
عاشق حسین... و اگر آقا قابل بدونن، ذاکر حسین. آنچه اینجا می خونید حرف دله، و آنچه می نویسید، راهگشای آینده. لطفا از نظراتتون محرومم نکنید...
آرشیو مطالب
آمار بازدید
بازدید امروز : 0
بازدید دیروز : 1
کل بازدید : 59696
بک لینک