سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

راوى گوید: پس از آنکه آن گروه لعین ، سبط سیدالمرسلین علیه السّلام را به تیغ ظلم مقتول کردند و سر از بدن مطهر آن جناب جدا نمودند، لشکر شقاوت آثار و آن جماعت قساوت کردار روى آوردند براى غارت لباسها و اسلحه امام مظلومان و سرور شهیدان ، پیراهن آن یوسف زندان محنت و ابتلاء را اسحاق بن حویه حضرمى پرجفا، ربود و آن را به قامت نارساى نحس خود پوشانید و از اعجاز آن شهید راه بى نیاز، بدن نحس آن روسیاه به مرض برص سفید مبتلا شد، به قسمى که جمیع موهاى بدن آن بدبخت پلید فرو ریخت. و در روایت است که در پیراهن آن عزیز مصر شهادت ، جاى زیاده از یک صد و ده جراحت از زخم تیر و نیزه و شمشیر، یافتند امام جعفر صادق علیه السّلام فرمود: در جسد مطهر آن سرور جاى سى و سه طعنه نیزه و سى چهار ضربت شمشیر یافتند.


بحربن کعب تمیمى بد نهاد، شلوار حضرت را به غارت برد و هم در روایت است که آن کافر شریر از معجزه فرزند بشیر و نذیر، پاهاى نحسش ‍ فلج شد و خود نیز زمین گیر گردید عمامه آن سرور را که رشک خورشید انور بود ملعونى که او را اخنس بن مرثد بن علقمه حضرمى ابتر مى گفتند از سر آن سرفراز منصب شهادت و فرزند ساقى کوثر برداشت و بعضى گفتند که جابربن یزید اودى ، عمامه امام را در بود و آن را بر سر خود پیچید و از اثر ضیاى آن عمامه مهر آسا، خفاش عقل و هوشش به ظلمتگاه عدم فرار نمود و آن ملعون دیوانه شد، نعلین بیضاى آن کلیم طور سعادت را اسود بن خالد مردود بدتر از فرعون و نمرود، از پاى حضرت بربود. انگشتر سلیمان ملک شهادت را بجدل بن سلیم کلبى بیرون آورد و آن ظالم یهودى ، انگشت مبارک حضرت را - که مدار عوالم امکان منوط به اشاره اراده حضرتش بود - با انگشتر قطع نمود! مختاربن ابى عبیده ، همین لعین را گرفته و دستها و پاهاى نحسش را برید و آن سگ پلید در خون خود مى غلطید تا روح جبینش تسلیم مالک دوزخ شده هلاک گردید - لعنه الله –

قطیفه ای از خز که با آن پرده دار حریم اسرار لدنى بود را، قیس بن اشعث ظالم جحود ربود. زره آن شیر بیشه شجاعت را که موسوم به (بتراء) بود، عمر سعد ابتر ببرد و چون آن سگ بدکردار به انتقام خون فرزند احمد مختار مقتول مختار گردید، همان زره را به (ابى عمره) قاتل آن لعین ، بخشید. شمشیر آن یکه تاز میدان شفاعت را، (جمیع بن خلق اودى) شقاوت انباز، باز نمود و بعضى گفته اند که مردى از بنى تمیم که نام آن روسیاه (اسودبن حنظله) دین تباه بود شمشیر را از میان فرزند صاحب ذوالفقار باز نمود و به روایت ابن سعد، شمشیر را (فلافس نهشلى) برداشت و محمد بن زکریا گفته که عاقبت آن شمشیر به دختر حبیب بن بدیل رسید. البته شایان ذکر است که آن شمشیرى که از جناب سیدالشهداء - علیه الاف التحیة والثناء - در کربلا به غارت رفت سواى ذوالفقار حیدر کرار است ؛ زیرا ذوالفقار با سایر ذخایر و ودایع نبوت و امامت در خدمت امام زمان علیه السّلام مصون و محفوظ است و تصدیق این مدعا و صورت ما حکیناه را راویان اخبار و آثار بیان نموده اند.

راوى گوید: کنیزکى از ناحیه خیمه هاى حرم محترم امام حسین علیه السّلام بیرون آمد. مردى به او رسید گفت : یا امة الله ! آقایت کشته شد! آن کنیزک گفت : من صیحه زنان به سرعت نزد خانم خود رفتم و این خبر وحشتناک را به ایشان دادم پس همه زنان برخاستند و در مقابل من آغاز ناله و فریاد بر آوردند.
راوى گوید: لشکر اشقیا، مسارعت در غارت اموال آل رسول و قرة العین بتول نمودند و کار غارت به جایى رسید که از سر زنها، چادر مى ربودند دختران آل رسول و حریم آن جناب به اتفاق هم به گریه و ناله مشغول شدند و گریه در فراق کسان و احبا و دوستان خود مى نمودند.

حمید بن مسلم گوید: دیدم زنى از قبیله بکربن وائل که با همسر خود در میان اصحاب عمر سعد لعین بود، وقتى دید که لشکریان بر سر زنان و حرم حسین علیه السّلام هجوم آورده اند و در خیمه ها داخل شده اند و به غارت اهل بیت مشغولند، شمشیرى برداشته و به جانب خیمه ها شتافت و فریاد استغاثه بر آورد که اى آل بکربن وائل ! آیا سزاوار است که دختران رسول صلى الله علیه و اله را برهنه نمایند!؟ غیرت شما کجاست؟! (لا حکم الا الله ، یالثارات رسول الله) شوهر این زن او را گرفته و به خیمه اش برگردانید.
راوى گوید: پس از غارت خیمه های طاهرات ، آن گروه شقاوت سمات ، زنان آل طاها را از خیمه ها بیرون نمودند و آتش ظلم و عدوان بر آن خیمه ها که مهد امان و پناهگاه عالمیان بود، بر افروختند و زنان با سر و پاى برهنه و غارت زده گریه کنان بیرون آمدند و در حالى که با خوارى به اسارت گرفته شده بودند مى گفتند: شما را به خدا قسم مى دهیم که ما را بر قتلگاه حسین علیه السّلام بگذرانید، دشمنان نیز این تقاضا را قبول کردند و چون چشم زنان به آن شهیدان افتاد، فریاد صیحه بر آوردند و سیلى به صورت خود زدند.

راوى گوید: به خدا سوگند که فراموش نمى کنم که علیا مکرمه زینب خاتون علیه السّلام دختر على مرتضى را که بر حسین علیه السّلام ندبه مى نمود و به آواز حزین و قلبى غمگین صدا مى زد: «اى خواجه کائنات که پیوسته هدایا ها و تحفه ها با درود نامحدود فرشتگان آسمان تقدیم سده جلالت مى گردد، اینک این حسین است که به خون خود آغشته شده و اعضایش قطعه قطعه گردیده است. و اینها دختران تو هستند که اسیر شده اند از این ظلم و ستم ها به خداوند و به خدمت محمد مصطفى و على مرتضى و فاطمه زهرا و حمزه سیدالشهداء علیه السّلام شکایت مى برم ، یا محمد! این حسین است که در گوشه بیابان افتاده و باد صبا بر او مى گذرد و او به دست زنازادگان کشته شده است. اى بسا حزن و اندوه من ! امروز احساس مى کنم که جد بزرگوارم احمد مختار از دنیا رحلت نمود!
کجایید اى اصحاب محمد صلى الله علیه و اله !؟ اینک این بى کسان ، ذریه مصطفى را به اسیرى مى برند»

و در روایت دیگر وارد شده است که مى گفت : «یا محمد!اینک دختران تو اسیر و ذریه تو کشته شده اند و باد صبا بر اجساد ایشان مى وزد و اینک حسین سر از قفا جدا گردیده عمامه و ردایش را از سر دوشش کشیده اند.
پدرم فداى آن حسین که در روز دوشنبه لشکرش به تاراج رفت .(شاید این کلمه اشاره باشد به روز سقیفه بنى ساعده.)
پدرم به فداى آن حسین که طناب خیمه هاى حرمش را بریدند.
پدرم به فداى آن حسین که به سفر نرفته تا امید بازگشتش را داشته باشم، و زخم بدنش طورى نیست که مداوا توانم نمود، جانم به فدایش که با بار غم و اندوه از دنیا رفت .
پدرم به فداى او که با لب تشنه از دار دنیا رفت . پدرم به فداى او که جدش ‍ محمد مصطفى است .

پدرم به فداى او که فرزند زاده رسول الله آسمانهاست .
پدرم به فداى او که سبط نبى هدى است جانم به فداى محمد مصطفى و خدیجه کبرى و على مرتضى و فاطمه زهراء سیده زنان . جانم به فداى آن کس که آفتاب بر او از مغرب بازگشت و طلوع دیگر نمود تا او نماز گزارد.»
راوى گفت : به خدا سوگند! زینب کبرى علیه السّلام با این سخنان سوزناک دوست و دشمن را بگریاند سپس سکینه خاتون ، جنازه پدر خود حسین علیه السّلام را در آغوش کشید، پس گروهى از اعراب جمع شدند و آن مظلومه را از روى نعش پدر جدا نمودند.
راوى گوید: پس از شهادت امام مبین ، عمر سعد لعین در میان اصحاب و یاران بى دین خود ندا در داد: کیست که اجابت کند دعوت امیر خود ابن زیاد را درباره حسین و بر بدن او بتازد؟ پس ده نفر ولدالزنا اجابت آن لعین را نمودند و نامهاى نحس آن ملعونها عبارت است از: ... - لعنهم الله اجمعین - پس آن لعینان ، سینه و پشت فرزند رسول را به سم اسبهای خود پایمال کردند و در هم شکستند. (لهوف، سید بن طاووس، ترجمه: محمدطاهر دزفولی)

«ألا لَعنَةُ الله علی القومِ الظالِمین»


[ جمعه 89/9/26 ] [ 4:38 عصر ] [ حسین ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

حسین
عاشق حسین... و اگر آقا قابل بدونن، ذاکر حسین. آنچه اینجا می خونید حرف دله، و آنچه می نویسید، راهگشای آینده. لطفا از نظراتتون محرومم نکنید...
آرشیو مطالب
آمار بازدید
بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 5
کل بازدید : 60747
بک لینک