سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

شهادت امام چهارم، سید الساجدین، علی بن الحسین، زین العابدین (علیه السلام) تسلیت باد.

شیخ صدوق در کتاب (خصال) از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: پدرم حضرت على بن الحسین (علیه السلام) در هر شبانه روزى هزار رکعت نماز مى گزارد، چنانکه امیرالمؤ منین (علیه السلام) نیز چنین بود، و از براى پدرم پانصد درخت خرما بود، در نزد هر درختى دو رکعت نماز مى گذارد، و هنگامى که به نماز مى ایستاد رنـگ مـبـارکـش مـتـغـیـر مـى گـشـت، و حـالش نـزد خـداونـد جـلیـل مـانـنـد بـنـدگان ذلیل بود، و اعضاى شریفش از خوف خدا مى لرزید، و نمازش نماز مودع بود، یعنى مانند آنکه مى داند این نماز آخر او است و بعد از آن دیگر نماز ممکن نخواهد بود او را.
و روزى در نماز ایستاده بود که ردا از یک طرف دوش مبارکش ساقط شد، حضرت اعتنا نکرد و آن را درسـت نـفـرمـوده تـا نـمـازش تـمـام شـد. بعضى از اصحاب آن حضرت از سبب بى التـفاتى به ردا پرسید، فرمود: واى بر تو باد! آیا مى دانى نزد کى ایستاده بودم و بـا کـه تـکـلم مـى کـردم ؟ هـمـانـا قـبـول نـمـى شـود از نـمـاز بـنـده مـگـر آنـچـه کـه دل او بـا او هـمـراه باشد و به جاى دیگر نپردازد. آن مرد عرض کرد: پس ما هلاک شدیم ، یـعنى از جهت این نمازهاى بى حضور قلب که به جا مى آوریم. فرمود: نه چنین است ، حق تعالى تدارک خواهد فرمود نقصان آن را به نمازهاى نافله .
آن حضرت را حالت چنان بود که در شبهاى تار انبانى بر دوش مى کشید که در آن کیسه هـاى دنـانـیـر و دراهـم بـود، و به خانه هاى فقرا مى برد. و بسا بود که طعام یا هیزم بر دوش بـر مـى داشـت و بـه خـانـه هاى محتاجین مى برد و آنها نمى دانستند که پرستارشان کـیـست؛ تا زمانى که آن حضرت از دنیا رحلت فرمود و آن عطایا و احسانها از ایشان مفقود شـد، دانستند که آن شخص حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) بوده و هنگامى که جسد نـازنـیـنـش را از بـراى غـسـل بـرهـنـه کـردنـد و بـر مـغـسـل نـهـادنـد، بر پشت مبارکش از آن انبانهاى طعام که بر دوش کشیده بود براى فقرا و ارامل و ایتام ، اثرها دیدند که مانند زانوى شتر پینه بسته بود.

و نـیـز از آن حـضـرت روایـت کـرده کـه در مـدیـنـه مـردى بـطـّال بـود کـه بـه هزل و مزاح خود مردم مدینه را به خنده مى آورد. وقتى گفت : این مرد، یعنى على بن الحسین (علیه السلام)، مرا درمانده و عاجز گردانیده و هیچ نتوانستم وى را به خـنـده افـکـنـم. تـا آنـکـه وقـتـى آن حضرت مى گذشت و دو تن از غلامانش در پشت سرش ‍ بـودنـد، پـس آن مـرد بـطـّال آمـد و رداى آن حـضـرت را، از در هزل و مزاح، از دوش ‍ مبارکش کشید و برفت. آن حضرت به هیچ وجه به او التفات ننمود. از پـى آن مـرد رفـتند و رداى مبارک را باز گرفتند و آوردند و بر دوش مبارکش افکندند. حـضـرت فـرمـود: کـى بـود ایـن مـرد؟ عـرض کـردنـد: مـردى بطّال است که اهل مدینه را از کار و کردار خود مى خنداند.
فرمود به او بگویید (اِنَّ للّه یَومَا یَخْسِرَ فیهِ الْمُبْطِلُونَ)؛ یعنى خداى را روزیست که در آن روز آنانکه عمر خود را به بطالت گذرانیده اند زیان مى برند. (منتهی الآمال، حاج شیخ عباس قمی)


[ پنج شنبه 89/10/9 ] [ 2:46 عصر ] [ حسین ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

حسین
عاشق حسین... و اگر آقا قابل بدونن، ذاکر حسین. آنچه اینجا می خونید حرف دله، و آنچه می نویسید، راهگشای آینده. لطفا از نظراتتون محرومم نکنید...
آرشیو مطالب
آمار بازدید
بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 5
کل بازدید : 60743
بک لینک